تاریخ مختصر بهائیت

0 831

نویسنده: مجدالدین فرزند موسی ایرانی

مجدالدین فرزند موسی ایرانی ( قبل از 1955 – 1845 ) ، که بهائیان او را بنام میرزا مجدالدین می شناسند ، برادر زاده و داماد بهاءالله بود . او فرزند موسی – معروف به آقا کلیم – است که حامی جدّی امر بهائی بود . او با صمدیه دختر دوم بهاءالله ازدواج کرد .

مجدالدین ایرانی ، تا قبل از فوت بهاءالله ، یکی از افراد حلقه داخلی بهائیان بود ، و گزارش شده که افتخار خواندن وصیتنامه بهاءالله برای گروهی از بستگان و بهائیان به او اعطاء گردید . ولی پس از آن او به یکی از مخالفان جدی عبدالبها ، و از طرفداران و حامیان محمد علی – در داستان اختلاف بین آنها – در آمد . او بیش از یکصد سال عمر کرد و تا پایان عمر به حمایت از بهائیان وحدتگرا ادامه داد .

این مقاله ، با عنوان اصلی ” تاریخ مختصر بهائی ” در مارس  1936 تهیه ، و در شماره های اول و دوم فصلنامه ” بهائی کوارترلی ” درج شد . تیترهای فرعی را ما به آن افزوده ایم .

                                                                                                                                                                                                                                                                                                              اریک استتسون

ریشه های بهائیت

در سال 1844 شخصی به نام میرزا علی محمد، در ایران ، ادعا کرد که باب علم و دانش است و از اینرو طرفدرانش بابی نامیده شدند .1

او سپس اعلام کرد که همان مهدی اسلام است که قیامش وعده داده شده است ، و ماموریتش اعلام بشارت بزرگترین مظهر الهی است . او خود را همچون یحیای تعمید دهنده ، مبشّر آمدن مسیح خواند . گرچه او خود را دارای مراتب عالی روحانی میدانست ، ولی در برابر من یظهره الله – که قرار بود بین 1000 تا 2000 سال پس از باب ظهور کند –  ذرة ناچیز و عبد ذلیل قلمداد می کرد .

پیام باب موجب بیداری ایرانیان شد و هزاران تن از افراد فرهیخته به طرفداری از او پرداختند . این موضوع موجب خشم روحانیون شد و از بیم از دست دادن جایگاه خود ، به مخالفت با این جریان پیشرو پرداختند . آنها موفق شدند حکومت را به بازداشت و زندانی کردن باب و خادمش مجاب کنند . سرانجام ، حکومت آنها را به اعدام محکوم ، و در میدانی در تبریز ، مرکز آذربایجان 2  ، با صدها گلوله ، تیرباران کرد . این رویداد ناخوشایند در سال 1850 میلادی روی داد .

بهاءالله ، که باب درباره او صحبت کرده بود ، در 12 نوامبر 1817 ، در طهران بدنیا آمد . نامش حسینعلی بود و سپس لقب بهاءالله را برگزید . پس از آنکه باب امر خود را عرضه کرد ، پیامش مورد قبول بهاءالله قرار گرفت ، و او به یکی از چهره های برجسته این گروه تبدیل شد . پس از اعدام باب ، با اِعمال نفوذ گروه محرکین ، بهاءالله در حومه شمالی طهران بازداشت و به طهران انتقال یافت و مدت چهار ماه در سیاهچال محبوس گردید . * سپس براثر دخالت و اعتراض سفیر روسیه در طهران ، نامبرده آزاد شد ، ولی بلافاصله به اخراج از ایران و تبعید به کشورعثمانی محکوم گردید .

به موجب توافق بین روسیه ، ترکیه، و ایران ، او به بغداد ، که در آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی بود ، گسیل شد . بهاءالله حدود 12 سال در بغداد اقامت کرد . طی آن زمان، به مدت دو سال ، در کوههای سلیمانیه عزلت گزید( و با نام درویش محمد ایرانی،در میان دراویش و صوفیان نقشبندیه کردستان عراق روزگار گذراند) به نحوی که کسی از محل زیست او خبر نداشت . او پس از بازگشت از انزوا ، خود را مظهرِ موعود باب ( من یظهره الله ) خواند . این اِعلام ، موجب تحرک و توسعه گروه بابی ، تحت رهبری او،شد . از آن پس ، پیروان او بهائیست خوانده شدند . 3

بهاءالله چهل سال ازعمر خود را صرف بیان و ارائه کلمات و الواحی برای پیشرفت پیروانش کرد. او در مدت حبس و تحت نظر بودن هم نمایندگانی نزد حکام و سلاطین و روسای جهان ، از جمله پاپ رُم اعزام ، و آنها را به ملکوت پدر آسمانی دعوت کرد ! او برای هدایت پیروانش از تاریکی جهل به نور هدایت ، سختی ، مشکلات و تبعید را به جان خرید .

بر اثر اِعمال نفوذ سفیر ایران در دربارعثمانی، بهاءالله ابتدا به استانبول – پایتخت آن روز ترکیه – و از آنجا به ادرنه 4  منتقل شد و در این شهرمدت 5 سال اقامت گزید . سپس به حبس دیگری در عکّا انتقال یافت ، که 25 سال پایان عمر خود را در آنجا  گذراند . او با اتمام ماموریت خویش ، در تاریخ 28  مه 1892 بدرود حیات گفت . 5

گواهی و شهادت به مقام شامخ محمد علی بهائی

بهاءالله در وصیتنامه خود، که به کتاب عهدی معروف است ؛ دو تن از پسرانش را ، با جایگاه مساوی و یکسان ، بعنوان رهبر جامعه بهائی ، پس از خود، تعیین کرد :     عبدالبها ، غصن اعظم ، پسر بزرگترش ، که در سال 1921 از دنیا رفت ، و پسر دومش ، غصن اکبر ، که در حال حاضر زنده است و در عکای فلسطین ، سکونت دارد . به موجب وصیتنامه بهاءالله که در بالا به آن اشاره شد ، این شخصیت محترم ، بزرگترین پسر در قید حیات بهاءالله ، رهبر جامعه بهائیان ، در سراسر جهان ، و رهبر معنوی تمام سازمانها و موسسات بهائی است .

او در دامان بهاءالله پرورش یافت و تا آخرین لحظه حیات پدر ، برای انتقال کلمات و تبلیغ و ترویج تعالیم او ، در خدمتش بود . او غصن برجسته و برگزیده ، و بسیار مورد احترام بهاءالله بود . در زیر ، یکی از الواح صادره از قلم اعلای بهاءالله به محمدعلی ، که حاکی از نهایت احترام و عشق بهاءالله به او است را می آوریم . 6

 هوالعظیم ، هو الابهی

الهی ! بدرستی که این غصن از درخت وحدت تو و سدره یگانگی تو روئیده است . الهی ، تو او را می بینی که چگونه به تو دل بسته ، و به ریسمان خیر تو چنگ زده است . لذا او را در کنف لطف خود محافظت فرما . الهی ، تو میدانی ، که دلیل علاقه من به او ، به سبب علاقه و محبت تو به او است و دلیل انتخاب او از سوی من ، تنها اینست که تو او را انتخاب کرده ای . او را بوسیله نیروهایت در زمین و آسمانها یاری رسان ! هر که او را یاری میکند یاری کن ، و هر که او را تکذیب میکند ، تکذیبش کن . الهی ، شاهدی که جوهر این قلم ، و قدرت این عضله رو به زوال است ! از تو مسئلت دارم ، به حق حیرتم در عشق تو ، و تلاشم در ابراز و بیان امر تو ، هر آنچه برای پیامبران و مومنان به پیامهای آسمانی ات مقرر داشته ای ، برای او نیز همان را مقدّر بفرمایی ! بدرستی که تو قادر و توانا بر همه امور هستی .

هوالعظیم

الهی ! غصن الاکبر  را ، با ذکر و مناجات بر خویش یاری و مساعدت نما ، و مقرر فرما تا علوم و اسرارت از قلم او جاری شود . الهی ! او مشتاق کسب رضایت تو ، و دلبسته مهر تو و مطیع امر تو است . هر آنچه خیر در کتابت بیان کرده ای، برای او مقدّر فرما . بدرستی که تو بر هر امری قادر و توانا هستی .

آسوده است آنکس که خود را  در پناه غصن الهی ، مولایش ، و مولای جهان قرار داده است .

ای غصن من ! همچون ابر باران رحمت بهاری من باش ؛ پس بنام من، بر همه چیز به بار .

ای غصن من ! من ترا انتخاب کردم زیرا که آن منتخب اصلی ترا برگزیده است ؛ بگو ای خدای جهان ها ، همه حمد و سپاس از آن تو است .

ای غصن اکبر ! بدرستی که تو را برای کمک به امرخود برگزیدیم ؛ پس قیام به خدمت نما !

فتح کن شهر الاسماء را به اسم من ؛ حاکم بر آنچه کهاوبخواهد !

ای دریا ! به نام من ، خروشان و بزرگ ، به جنبش و خروش در آی !

بدرستی که هر عملی موکول به عشق و محبت به تو است ؛ خوشا به حال آنکه از سوی خدا کامیابی و موفقیت برایش مقدر گردد ، خدای عالم .

خوشا به حال آنکه ندای تو را بشنود ، و برای حبّ خداوند ، ربّ عالمیان ، بسوی تو روانه شود .

این غصن برجسته ، پیرو راستین تعالیم بهائی است . او فردی مهربان ، و صبور ، و همواره آماده کمک به نیازمندان است . اگر چه او جایگاه برجسته ای در میان ما دارد ، ولی همواره خود را تنها برادر بزرگتر ما تلقی میکند .

متاسفانه بسیاری از احباء و دوستان ظاهری – آنان که بدون تحقیق و صرفاً بر اساس شایعات و مطالب دروغین به قضاوت میپردازند – در مورد او قضاوت غلط و اشتباهی دارند و به ناروا او را متهم ساختند .

من این افتخار را داشتم که قسمت اعظم عمر خود را در خدمت او بودم ؛ و از خدا میخواهم به من توان و قدرتی بدهد تا زندگی نامه و بیوگرافی او را بنویسم تا گواه و شاهدی برای تاریخ نویسان آینده باشد ؛ تا از این پس ، خورشید حقیقت زیر ابرهای دروغ و نیزنگ باقی نماند .

 

یادداشتهای فصل 28

1- بابی یا بابیست

2- استان آذربایجان در شمال ایران ، که نباید آنرا با جمهوری آذربایجان ، اشتباه گرفت .

3- در زمان حیات نویسنده این مقاله ، اصطلاح بَهائیست و بِهائیست هم رایج بود ؛ ولی سرانجام کلمه بهائی برای پیروان عقاید بهاءالله ، استاندارد شد .

4- ادرنه پول قدیم ، یا ادرنه جدید ، در ترکیه کنونی .

5- یا 29 مه ، رجوع شود به یادداشت 7 در فصل 3 .

6-  این دقیقاً همان لوحی است که در فصل 10 آمده ، ولی ترجمه آن متفاوت است . مهمترین تفاوت در ترجمه حاضر در این فصل اینست که عبارت آخر آن ظاهراً خطاب به خداوند است ؛ در حالیکه در متن فصل 10 ، عبارت آخر اشاره به محمد علی دارد . حتّی در این متن هم ابهام وجود دارد ، زیرا تفاوت آنها در حرف بزرگ اول ضمایر است ، و ناهماهنگی زیادی در حرف بزرگ اول ضمایر ، قبل از ادیت متن مشاهده میشود . بر اساس سبک و نحوه کاربرد حرف بزرگ در اول ضمایر ، در هر دو ترجمه و بقیه متن مقاله مجدالدین بن موسی ایرانی ، عقیده و برداشت من ( اریک استتسون ) اینست که او فقط ضمایر مربوط به خداوند را با حرف بزرگ اوّل نوشته ، و درباره بهاءالله و یا پسرش حرف بزگ به کار نبرده است . و من با توجه به این نظر و دیدگاه ، متن را اصلاح و مرتب کرده ام .

خواننده محترم باید در نظر داشته باشد که نوشته های بهاءالله ، در اصل ، به زبانهای عربی و فارسی بوده است – زبانهایی که حروف بزرگ در اول کلمه و اسم و ضمیر ندارد – و در نتیجه ، معنای برخی ازعبارات مبهم و نامشخص گردیده ، و لذا در ترجمه های مختلف ، با تعبیر و تفسسر متفاوتی مواجه میشویم .

tarikh

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوزده + دوازده =