بهائیت و خشونت و BBC

0 776

چکیده: همواره یکی از ادعاهای بهائیان این بوده است که مورد آزار و ظلم و ستم قرار گرفته اند. ما در این مقالهبه ذکر نمونه هایی از خشونت در بهائیت و بابیت پرداخته و با بیان تناقضات آشکار در میان احکام و تعالیمشان، برای نشان دادن ماهیت اصلی آنان تلاش کرده تا هر دیده حقیقت جویی خود بازبیند که کدام آئین ترویج ظلم و ستم می نماید. یهائیت، آیینی است که ادعا می کند، پیام آور محبت بوده و با عداوت میانه ای ندارد. این در حالی است که بهائیان کارشان را با ترور، قتل و خونریزی آغاز نمودند؛ به اعتراف کتابهای خودشان و شاهدان واقعه از نزدیک ترین خویشاوندانشان!      

سر آغاز

تلویزیون فارسی بی بی سی، در برنامه ای به نام”پرگار” به موضوع بهائیت و نیز سازمان منتقد آن در گذشته بین سالهای سی و دو تا پنجاه و هفت شمسی در ایران پرداخته و مطابق معمول و به شکل جانبدارانه همیشگی، از زبان نماینده بهائیان در میزگرد (یعنی عرفان ثابتی) اعلام کرد که در آن زمان، علیه آنان خشونت اعمال می شده است و اصلا مسلمانان شیوه های خشونت آمیز علیه دگراندیشان به کار برده اند و صحبت نفی و طرد و شمشیر می نموده اند و باز سفره مظلوم نمایی و آن هم در بی بی سی “بنگاه خبرگزاری بریتانیا”BBC (بخوانید بنگاه خبرگزاری بهائیان!!!)
بنده کاری به گذشته ندارم و اطلاع تاریخی کاملی هم از آن دوران ندارم که قضاوت کنم، لیکن تعجب می کنم از بهائیت که در یک رسانه فراگیر صحبت از چیزی می کند که خودش مرتکب شده و می شود و باصطلاح، خشونت را نه تنها برای دگراندیشان بلکه حتی برای خود بهائیان اعمال می نماید. غیر بهائیان را به بدترین القاب مثل زنا زاده صدا می زنند و مشرک می خوانند و نافهم و بی شعور و بی ارزش نام می دهند و حتی به شواهد تاریخی خود جناب بهاءالله دست به ترور و ضرب و شتم و حذف فیزیکی مخالفان زده است و بیت العدل فعلی هم به شیوه خشونت آمیز طرد، مخالفان را می نوازد و حتی بهائیان ارتدکس را به جرم مخالف بودن با بیت العدل از حقوق خود در امریکا محروم نموده که پرونده آن در دادگاه های امریکا مطرح است.

چون بزرگ ترین ایرادی که نماینده بهائی در میزگرد مطرح نمود، انتساب خشونت به مسلمانان بود، لازم دیدمعرض کنم “نشاید رطب خورده منع رطب نماید!” وقتی خود رهبران و تشکیلات بهائی هم نسبت به دیگران و هم نسبت به مخالفان خودی خشونت روا می دارند، نشاید که دیگران را به عدم خشونت دعوت نمایند. ذیلا نمونه هایی از خشونت در احکام و رفتارهای آنان را متذکر می شوم.

۱. خشونت با دگراندیشان

رهبران بهائی، منکران بهائیت را به زشت ترین فحش ها یعنی فحشاء و زنازادگی می نوازند و می گویندکسانی که امر بهائی را نپذیرند و انکار نمایند زنازاده اند. جناب بهاءالله در مورد منکرین خویش چنین فرموده اند: «من ینکر هذا الفضل الظاهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم.»

یعنی حتی به برادر و خواهر خود (ازل و عزیه) هم که مخالف او بودند رحم نمی کند و آنها را با این عبارت زنا زاده می نامد !

همچنین شهروندانی هم که بغض جناب بهاء را در دل داشته باشند، باید بدانند که حرام زاده اند و باید بروند حال خود را از مادر خود بپرسند. چنانکه در کتاب های آنان چنین آمده که:«قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام (بهاء) فقد دخل الشیطان علی فراش امه» (1) «بگو هرکس در قلبش دشمنی این غلام (بهاءالله) را داشته باشد قطعا شیطان در بستر و رختخواب مادرش رفته است!»

۲خشونت با خودی های معترض

تشکیلات بهائی،کسانی را که از فرمان آنها سرپیچی کند با یک تنبیه قرون وسطائی به نام “طرد”، تنبیه می کنند. بدین معنا که او را از حقوق اداری بهائیت محروم نموده و اجازه صحبت کردن هر بهائی (حتی فرزند و همسر و پدر و مادر و برادر و خواهر و دوست وهمسایه و همکار و …) را با او نمی دهند و ارتباط با او را ممنوع می کنند.

طرد روحانی که از تنبیهات و مجازات های دوران پیشا مدرن است و نسبت جذام روحانی به مخالفین دادن از جلوه های خشونت در بهائیت است. توجه خوانندگان سایت را به برخی از افرادی که توسط جناب شوقی طرد روحانی شده اند جلب می نمایم:

۱- طرد روحانی روحی افنان نوه جناب عبدالبهاء به دلیل سفر دوم به آمریکا در سال ۱۹۳۵ بدون تایید شوقی افندی.

۲- طرد روحانی زهرا خانم نواده دختری جناب عبدالبهاء همسر ورحی افنان بدلیل ازدواج بدون کسب موافقت شوقی افندی.

۳-طرد روحانی ثریا خانم، نواده جناب عبدالبهاء همسر فیضی افنان خواهر روحی افنان، به دلیل ازدواج با یک ناقض عهد (مخالفان داخلی)

۴-طرد روحانی فواد افنان نوه جناب عبدالبهاء به دلیل سفر به انگلستان

۵- طرد روحانی فیضی افنان نواده جناب بهاءالله

۳خشونت با عالمان مسلمان

دادن لقب گرگ زاده به یکی از علمای اسلام (شیخ محمد تقی نجفی ) و “ابن الذئب”(2) خواندن او و نیز کشتن یکی دیگر از علمای مسلمان به نام شیخ محمد برغانی مشهور به شهید ثالث، از مصادیق خشونت در بابیت و بهائیت است که مخالف با سایر ادعاهای بهاییت مانند وحدت عالم انسانی است و با “عبارات تبلیغی آنان همچون ” همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار… ” قابل جمع نیست.

 ۴خشونت با غیر بهائیان و حیوان خواندن آنان

از نظر جناب بهاءالله، فقط بهائیان انسان محسوب می گردند و غیر بهائیان، از بهائم و حیوانات شمرده می شوند. لذا شهروندان غیر بهائی، سهمی از انسانیت نداشته و اصولا انسان نیستند چه رسد به اینکه حقوق شهروندی داشته باشند.

 این هم شاهد:

«نفوسی که از امر بدیع معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور!» (3)

بنا بر نصوص بهائی هرکس غیر بهائیان را انسان بنامد یا برای آنها رتبه ای قائل شود، از همه فیوضات و مراحم خداوندی محروم خواهد بود!

«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید ، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید!» (4)

۵خشونت از طریق تحریم ملاقات و معاشرت و کاشتن بذر دشمنی از نظر رهبران بهائی

ملاقات دگر اندیشان حرام است:«إعلم بأن الله حرّم على احباء الله لقاء المشرکین و المنافقین، بدان که خدا بر احبایش دیدار با مشرکین و منافقین را حرام کرده است» (5)

جالب است دانسته شود که از نظر بهائیت، شیعیان هم جزو مشرکین محسوب می شوند و طبیعتا لقای این مشرکین هم حرام است. چنانکه آمده است:

«لعمرالله (به خدا سوگند)حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور!» (6)

یعنی سوگند هم یاد می کند که شیعیان مشرک هستند و تاکید می نماید که این موضوع در” صحیفه سرخ” هم ذکر شده است! شهروندان حق معاشرت و موأنست با معرضین را ندارند! سران بهائی صراحتا دستور داده اند که با معرضان از بهائیت، نشست و برخاست و همنشینی و انس پیدا کردن، حرام است زیرا ممکن است این دیدارها بهائیان را نسبت به بهائیت دلسرد نماید و این دستور از آسمان صادر شده است!

«باید از معرضین در کل شئون اعراض نماییم و در آنی مؤانست و مجالست را جایز ندانیم که قسم به خداکه انفس خبیثه انفس طیبه را می گدازد چنان که نارحطب یابسه را و حر ثلج بارده را» (7)
همچنین: «با نفوس معرض که اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تکلم و ملاقات جایز نه، هذا حکم قد نزل من سماء‌ آمر قدیم» (8)

۶خشونت با مخالفان

عزیه خانم خواهر بهاءالله در مورد خشونت های برادرش مطالبی نگاشته و پرده از روی اسرار زندگی ایشان در دوره تبعید به عراق برداشته است. به مطالب او در کتاب تنبیه النائمین توجه فرمائید. عزیه خانم در ادامه جوابیه خویش به عبدالبها، به بیان وقایع و رویدادهای دوران بازگشت میرزا به بغداد می پردازد و بهاءالله را محور شرارت می نامد و به بیان شرحی از شرارت های او در قلع و قمع مخالفینش می پردازد ومی گوید:

«با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را بدور خود جمع کردند و خود به عنوان محور شرارت، مشغول قتل و خونریزی شدند.» (9)

او در تفصیل این مطلب چنین می نویسد

«رابعا جمع آوری جمعی از قلاش و اوباشهای ولایات ایران و جسته گریخته های آن سامان را که در هیچ زمان به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده، جز آدمکشی کاری نیافته و بغیر از مال مردم بردن بشغلی نشتافته، با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را بدور خود جمع نمودند از هر نفسی که غیر از رضای خاطر از ایشان نفسی بر آمد قطع کردند، از هر سری که جز تولای ایشان صدایی بر آمد کوبیدند و از هر حلقی که غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد، بریدند و از هر دلی که در او سوای محبت ایشان بود، شکافتند . . . » (10)

نتیجه این شرارت ها فرار بابیان رده اول (که حاضر به پذیرش بهاءالله به عنوان جانشین باب نشده بودند) از بغداد و ایجاد رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود. عزیه این تیم شرور را جلادان خونخوار نامیده و ادامه می دهد:

«اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند. سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص، جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند. چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین را این حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید. بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری ها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده در محافل می خواندند و می خندیدند :
اگر حسینعلی ، مظهر حسین علی است، هزار رحمت حق بر روان پاک یزید !!

و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم، حسین مظلوم بوده است نه ظالم» (11)

این چهره ای است که عزیه از برادرش در دوران بغداد ترسیم می نماید. دوران آغازین دیانت مدعی مهر و محبت وصلح و یگانگی و وحدت عالم انسانی !!

۷خشونت با مجرمان

یکی از بحث های حقوق بشری امروز عدم خشونت با مجرمان است و با روش هائی مثل شکنجه و کشتن و سوزاندن و خردکردن شخصیت و . . . مخالفت می کنند. دزد بهائیت برای دزد و محترق یک مجازات خشن در نظر گرفته شده، مثل انگ زدن به پیشانی برای دزد و سوزاندن محترق یعنی کسی که خانه ای را آتش بزند.

داغ زدن بر پیشانی دزد! موضوع داغ زدن بر پیشانی یا اعضای بدن بردگان و نوکران را در گذشته های دور به خاطر دارید. با این داغ ها یک علامت پاک نشدنی را در بدن آن برده حک می نمودند که هم قابل زدودن نباشد و هم موجب شناسایی او در جمع انبوه آدم های دیگر گردد. از همین مکانیسم برای مشخص نمودن حیوانات و احشام خود هم بهره می بردند. این مکانیسم، یعنی داغ زدن، پیشرفته ترین وسیله در این زمینه محسوب می گردید. زیرا علامت گذاشتن با رنگ و امثال آن یا گذاشتن پلاک و گردن بند و دستبند، همگی قابل ازاله بود ولی داغ زدن یعنی علامتی را با فلز داغ بر پوست فرد یا حیوان نهادن، قابل محو یا ازاله نبود. در کتاب مستطاب اقدس، همین مکانیسم برای مشخص ساختن مجرمی مثل دزد سابقه دار توصیه بلکه واجب شده است. به عبارت این کتاب توجه فرمائید:

«قد کتب الله علی السارق النفی و الحبس و فی الثالث فاجعلوا فی جبینه علامه یعرف بها لئلا تقبله مدن الله و دیاره. ایاکم ان تاخذکم الرافه فی دین الله اعملوا ما امرتم به من لدن مشفق رحیم!!»

«خداوند برای سارق ابتدا تبعید نمودن و سپس در مرحله دوم زندان کردن را مقرر ساخته است و در نوبت سوم اگر دزدی نمود، باید در پیشانی او علامتی حک نمائید تا به موجب این علامت شناخته شود و در شهرهای مختلف خدا موجب شناسائی او شود تا او را نپذیرند و اخراج نمایند. مبادا شما را اندیشه مهربانی نمودن با این فرد، در سر بیفتد! این حکمی است که از سوی مشفق مهربان به آن مامور و موظف شده اید !! »

در بررسی این حکم و دستور در کتاب مستطاب اقدس، سوالات و مطالب زیر برای محققین مطرح می شود:

۱- مجازات دزد در مرحله اول تبعید است، اما در این حکم مشخص نفرموده اند که تبعید سارق به عنوان مجازات از محلی که سرقت نموده و مردم و ماموران او را شناخته اند به محلی غریبه که او را نمی شناسند و راحت می تواند دوباره به کار خود ادامه دهد و تا مدتی هم احتمالا گیر نیفتدچه عواقب و یا فوایدی در پیشگیری از جرم دارد؟!

۲-زندان نمودن دزدی که برای بار دوم دست به دزدی زده و ملحق نمودن او در زندان به جمع دزدان دیگر دستگیر شده تا هرچیزی را هم که بلد نیست از دیگر دزدها بیاموزد چه فایده ای در پیشگیری از جرم دارد؟!

۳-در این حکم، فرق میان دزدان کوچک که برای امرار معاش ناگزیر به دزدی شده اند با دزدان حرفه ای و جهانی که کلان دزد محسوب می شوند، گذاشته نشده است و هر دو به طور یکسان باید به زندان منتقل شده در کنار هم زیست نمایند. مگر اینکه شارع کتاب اقدس دستور به ایجاد زندان های متعدد برای انواع دزدان بدهند که کتاب اقدس در این زمینه ساکت است.

۴-این دستور نوین برای داغ زدن یا علامت گذاشتن بر پیشانی دزدان که در هیچکدام از ادیان الهی سابقه نداشته است به چه وسیله و چه زبان و در چه اندازه و توسط چه کسانی و پس از احراز از چه دادگاهی باید اجرا شود؟!

۵- وظیفه شما در هر محلی که وارد می شوید و با هر کسی که برخورد می نمائید این است که قبل از هرگونه تماس و سلام و علیک ابتدا و در مرجله نخست پیشانی او را کنترل نمائید که آیا دزد است یا نیست؟! علامت دارد یا ندارد؟!

۶-اصلا دچار جو زدگی نشوید و هوس مهربانی نمودن با این دزدها را ننمائید که در مورد آنها باید سفت و خشن باشید که این حکم اقدس است و باید در همه جهان (اروپا و امریکا و استرالیا و آفریقا و آسیا) در قرن بیست و یکم و هزاره سوم اجرا شود.

۷-کتاب اقدس به این سوال پاسخ نداده که آیا این حکم اصلا در تناقض با آن حکم که می گفت گرگان خونخوار را هم مثل آهوان ختن مهربانی کنید و مشک معطر به مشام رسانید هست یا نیست؟!

اما حکم سوزاندن:
آئینی که مدعی است من پیام آور محبت هستم و با عداوت میانه ای ندارم و حتی گرگان خونخوار را می گوید ملجا و پناه شوید و محبت کنید و مشک ختن به مشامشان برسانید و همه احکام قصاص را می گوید منسوخ داشتیم و دستور به محبت و رافت دادیم، یکباره و در یک چرخش سیصد و شصت درجه ای ،خشن ترین حکم را در باره خطا کاران صادر می نماید. سوزاندن!! تعجب نکنید در بهائیت حکم کسی که خانه ای را آتش بزند سوزاندن است! یعنی خود سوزاننده را بیاورند و نفت روی او بریزند و آتشش بزنند یا کنارش آتش افروزند و او را زنده زنده در آتش افکنند!! تصور این صحنه قرون وسطائی را بنمائید که مردم بهائی همه در استادیوم جمع شده اند و مشغول تماشا هستند که ناگاه خطا کار را می آورند و مامور اجرای حکم می گوید :
جناب ولی امر (البته فعلا که بهائیت ولی امر ندارد، لابد می گوید جناب رئیس بیت العدل) اجازه می فرمائید حکم را اجرا کنیم؟! و او سری به نشانه موافقت تکان می دهد و در این هنگام جلاد وظیفه خود را آغاز می کند. چند لیتر نفت را که از قبل آماده شده روی تمام قسمت های بدن خطاکار می ریزد و سپس کبریت (یا فندک) را از جیب در می آورد و منتظر فرمان رئیس بیت العدل(که لابد یکی از همان نه نفر مستقر در اسرائیل است) می ماند. در این لحظه تاریخی، رئیس انگشت اشاره را به نشانه کشتن رو به پائین می برد و مامور اجرا فندک را به بدن خطاکار نزدیک می کند و با گفتن یک “الله ابهی” طرف را آتش می زند. جمعیت حاضر در استادیوم که همه بهائی هستند، یکباره از شوق اجرای حکم حضرت خدای زندانی(یعنی میرزا حسینعلی بهاءالله ) از جا بر می خیزند و یک صدا فریاد”الله ابهی” سر می دهند و برای جلاد ابراز احساسات می کنند. اما خطا کار مشغول سوختن است و هرچه بیشتر آن خطاکار سوخته می شود جمعیت بیشتر شادی می کنند وگویند الحمد لله که حکم دین محبت اجرا گردید!
این عین عبارت کتاب اقدس است:

«ومن احرق بیتا متعمدا فاحرقوه» «اگر کسی عمدا خانه ای را آتش زد باید او را بسوزانید !!»

البته جناب خدای زندانی یک تخفیف هم داده و گفته اگر کمی دینتان ضعیف بود و نخواستید حکم الهی مرا اجرا کنید، حداقل او را تا آخر عمر در زندان اندازید و غذا ولباس و پوشاک هم به او بدهید تا در این مسافرخانه مجانی روزگار بگذراند و به ریش کسانی که خانه شان را آتش زده بخندد. اگر چنین کاری را کردید “لا باس علیکم”یعنی گناه نکرده اید ولی حکم اصلی همان سوزاندن است:

«و ان تحکموا لهما حبسا ابدیا لا باس علیکم! باس بر شما نیست یعنی از این تغییر حکم (حبس ابد جای سوزاندن) گناه نکرده اید ولی بدانید فرمان درست همان است که گفتم: سوزاندن و سوزاندن!»

کاش بهائیت فراگیر شود و در جهان حاکمیت یابد تا شاهد ساخت این استادیوم هایی که به منظور اجرای حکم سوزاندن کتاب اقدس ساخته می شود باشیم !!

۸خشونت بابی ها با مردم بی گناه روستاها

در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (۱۲۶۴) از سوی مریدان علی محمدباب، ‌آشوب هایی در کشور پدید آمد که از جمله، رویداد قلعه شیخ طبرسی در مازندران بود. در این آشوب، جمعی از بابیان به رهبری ملاحسین بشرویه ای (باب الباب) و ملا محمد علی بارفروشی (ملقب از سوی بهاءالله و قره العین به قدوس)، ‌قلعه طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن خندق کندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند. از سوی دیگر بر مردم ساده دل که در پیرامون قلعه زندگی می کردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل غارت ایشان می پرداختند‌، ‌به گونه ای که یکی از بابیان می نویسد:

«جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یک صد و سی نفر را به قتل رسانیدند. تتمه فرار نموده ، ده را با حضرات اصحاب حق ، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعاً به قلعه بردند (حاجی میرزا جانی کاشانی ، ص ۱۶۲) و چنین می پنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق وغرب فرمانروایی می کنند» چنان که بابی مذکور می نویسد: «حضرت قدوس (محمد علی بارفروشی) می فرمودند که : ما هستیم سلطان به حق و عالم در زیر نگین ما می باشد و کل سلاطین مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گردید» (همانجا). پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملامحمد علی بارفروشی در جمادی الثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت.

۹خشونت با رقبا

جناب بهاءالله شخصا با رقبای خود در کمال خشونت رفتار می نموده اند. به شهادت تاریخ نگاری خواهرش این رفتار ها از ایشان سرزده است که عزیه خانم به برادر زاده اش عبدالبها می گوید:

«جناب ابوی (یعنی بهاءالله که پدر عبد البهاء باشد) کاری کردند بخلاف دیدن  و مشی انبیا و حکم خدا که فرموده “و قولوا قولا لینا “. اشراری که خود را منسوب به اینطایفه کرده و بی دین و لامذهب صرف بوده چون سید ببر کاشی و شاه میرزای کاشی، اغوا نموده علاوه بر قتل آن مظلو مین که از مومنین بیان شهید کردند اراده به قتل ملاآقای در بندی کرده که او را کشته اموال او را ببرند و این حرکت زشت چون تیر انداختن به شاه ایران سبب اختلال حال و اغتشاش امر قاطبه بیا نیین و اسباب تحیر بلکه موجب تنفر اغلبی از علماء بزرگ گردیده که کسی را که برهانی باهر و بینه ای بین در دست است شایسته نیست که فساد و فتنه آغاز و خود را مورد توبیخ عارف و عامی سازد.» (12)

عزیه خانم در قسمت دیگری از رساله اش، اشاره به عبارتی از عبد البهاء که گفته “مقامات هر کسی از روش و سلوک او واضح و مشهود گردد” می نویسد:

«اینکه نوشته اید مقامات هر نفوسی از روش و سلوک او واضح و مشهود گردد، روش و سلوکی که عند الله مرضی و محبوب باشد ندانستم کدام بود؟! معارضه با نقطه بیان و مخالفت با کتاب و سنت و حکم به قتل جمعی از ادلاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره درعکا و در کربلا چون ملا رجبعلی قهیر و برادرش و درکاظمین مثل میرزا بزرگ کرمانشاهی و در عکا جمعی از مومنین دیگر …احدی را نبایدمحزون نماید چه جای آنکه با کمال قساوت قلب، حکم به قتل چنین بزرگواران نماید: من قتل نفسا متعمدا فجزائه جهنم به گمان اینکه بواسطه قتل این نفوس مقدسه انوار الهی خاموش و عهدی که بسته اند فراموش خواهد شد. روش و سلوکی غیر از عوام فریفتن وخواص کشتن و انکار حق کردن و دعوی ناحق نمودن و… شرب دخان کردن و فتوی به ملاهی و مناهی دادن و صراحه دروغ گفتن و تهمت زدن و افترا بستن و اسمش را پلتیک الهی گذاردن و نسبت کذب به نقطه بیان دادن ،سلوک و روشی دیگر دیده و شنیده نشده…» (13)

از همه جالب تر آنکه عبد البهاء سخنان عمه اش را در مورد تروریسم و قتل و غارت بابیان در عراق به سر کردگی پدرش را انکار نمی کند، بلکه به نوعی آن را تایید نموده و با این عبارت از آن یاد می نماید:

«زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (منظورش بابیان طرفدار ازل ومخالف بهاءالله است ) را همیشه خائف و هراسان داشت. سطو تش (مقایسه کنید کلمه”سطوت” در سخن عبد البها را با کلمه” سطوت” به کار رفته در ایقان توسط بهاءالله) چنان درعروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمه شب جرات مذمت نمی نمود و جسارت بر شناعت نمی کرد تا آنکه کل طوائف و ملل متفق شدند و پای دول در میان آمد از عراق به مدینه کبیره (اسلامبول) هجرت شد.» (14)

این است دین مدعی وحدت عالم انسانی و صلح و محبت که کارش را با ترور و قتل و فساد و خونریزی آغاز نموده است. به اعتراف کتابهای خودشان و شاهدان واقعه از نزدیکترین خویشاوندانشان !!
مطالب دیگری از جلوه های خشونت یا خشونت زا بودن احکام بهائی همچون اعراض از شیعیان به عنوان مشرکین و اعراض کامل از ناقضین و اجتناب کامل از ناقضین و مخالفین ولو اینکه پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر باشند و نیز مطالب دیگر، را به وقتی دیگر موکول می نمایم.

پاورقی:

1.در صفحه ۷۹ کتاب گنج شایگان و مائده آسمانی صفحه ۳۵۵ باب یازدهم

2.توضیح اینکه «لوح ابن ذئب» نام کتابی است نوشته جناب بهاءالله موسس آیین بهائیت، خطاب به آقا نجفی اصفهانی از علمای بزرگ اسلام. در این نوشته او را بچه گرگ نامیده و اهانت های دیگر نیز به او نموده است.

3.نوشته میرزا در کتاب بدیع صفحه ۲۱۳

4.حضرت بهاءالله،کتاب بدیع، صفحه ی ۱۴۰

5.مائده آسمانی، ج۴، ص ۲۸۰

6.درص ۱۴۰ مائده ج ۴ و نیز رحیق مختوم ص ۵۹۵

7. 

بهاءالله، مائده، ج ۸، مطلب ۵۳

8.بهاء الله، مائده آسمانی، ج8، ص 74 چاپ جدید، باب معاشرت با معرضین جایز نه

9. 

عزیه خانم، کتاب تنبیه النائمین

10.

همان ص 11

11.

همان ص 12

12.

تنبیه النائمین، ص 54

13.

همان ص 63

14.

عبدالبهاء، مکاتیب، ج2، ص177

ejt

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

4 + 11 =